پسرک جوانی که در فوتبال بانک ملی مطرح شد و در میان ستارگان وقت استقلال درخشید و حتی مورد تحسین تیم رقیب یعنی پرسپولیس قرار گرفت.
پرسپولیسیها هرگز نتوانستند علاقهشان را به نامجومطلق در جناح راست استقلال با آن تکنیکی که هنوز در یادها مانده است پنهان کنند .
نامجومطلق به قول خیلیها دو دهه در فوتبال هر کسی که جلویش ایستاد را دریبل زد. او در مکتب مرحوم دهداری که پایههای آن روی جوانگرایی و جسارت بنا گذاشته شده بود بزرگ شد و در تیم ملی که از امکانات امروزی خبری نبود، خوش میدرخشید.
روحیه همکاری نامجومطلق در جناح راست استقلال و تیم ملی سبب شد یکی از زوجهای تاریخی و بیادماندنی فوتبال ایران شکل بگیرد.
مکمل او جواد زرینچه بود که این دو بعد از مدتی بازی در کنار یکدیگر به درک متقابل رسیده بودند و تمامی حرکاتشان را میشناختند و به قول معروف یکدیگر را چشم بسته در زمین پیدا میکردند.
محله تیردوقلو؟
محله دوران بچگی من.فوتبال را از همانجا شروع کردم .هنوز در هفته یکی دو بار میروم آنجا و به پدر و مادرم که آنجا زندگی میکنند سر میزنم.
تیردوقلو دقیقا کجاست؟
بین میدان شوش و میدان خراسان.
کاشفتان؟
رحیم میرآخوری بازیکن بانک ملی بود که در گود شهرزاد بازی مرا دید و به این تیم برد.
چندسالگی؟
15 ساله بودم که برای جوانان بانک ملی بازی کردم و در عرض شش ماه به تیم بزرگسالان رفتم. در آن زمان نایب روییندل مربیمان بود.
افتخار؟
بانک ملی از تیم جوانان خود پنج بازیکن گرفت که یکی من بودم. در همان سال ما بعد از استقلال و پرسپولیس به عنوان تیم سوم لیگ انتخاب شدیم که افتخار بزرگی برای من بود.
اولین قرارداد؟
قراردادی که نداشتم اما 17 هزار تومان که آن موقع پول زیادی بود به من پاداش دادند. من هم با این پول برای خودم خرید کردم و مقداری هم به خانوادهام دادم.
استقلال؟
سه سال بازی در بانک ملی با خاطرات خوب همراه شد تا اینکه به استقلال رفتم. 18 سالم بود اما افتخار بازی در کنار بزرگانی مثل مرحوم ناصرحجازی را پیدا کردم. سعید مراغهچیان، بهتاش فریبا، پرویز مظلومی و ستارههای دیگر دهههای 50 و 60 استقلال هم بودند.
اولین برخورد بزرگان؟
آن موقع حسن حبیبی سرمربی استقلال بود که انتخابم کرد، اما بعد از یک ماه از جمع آبیها جدا شد و مرحوم پورحیدری هدایت تیم را بر عهده گرفت. بزرگان تیم همیشه به من نگاه حمایتی داشتند شاید هم میگفتند این بچه اینجا چکار میکند .
تیم ملی؟
18 ساله بودم که با استقلال قهرمان شدم و با اینکه بازیکن جوانان بودم در سال 1364 به تیم ملی
بزرگسالان دعوت شدم.
خاطره اولین عکس؟
برای اولینبار عکس و مطلبی از من در روزنامه صبح آزادگان چاپ شد. اردشیر لارودی که خودش مربی فوتبال بود برایم مطلب نوشت که از شادی بال درآورده بودم. آن زمان 15 سال داشتم.
درس؟
درسخوان بودم و معدلم بالا بود، اما فوتبالم که جدیتر شد قبول میشدم اما با چند تجدید در شهریور!
شیشه شکستید؟
تا دلتان بخواهد. خانه ما حیاطدار بود و با توپ فوتبال بارها شیشه خودمان و همسایهها را شکستم، اما چون برادرم فوتبالیست بود و تشویق میشدم زیاد به من گیر نمیدادند.
لقب؟
به آن صورت نه. لقبی نداشتم اما بعضی روزنامهها درباره من نوشتند ماشین دریبل زنی.
زوج رویایی؟
این اصطلاح را درباره من و جواد زرینچه بهکار میبردند. جناح راست استقلال و تیم ملی با حرکات من و جواد راه میافتاد و خیلیها به ما دو نفر میگفتند زوج رویایی یا
طلایی.
بهترین شهرآورد؟
همه بازیهایی که من در آنها حاضر بودم برای من بهترین هستند.
بهترین دوران؟
بازی در سالهای دهه 60. آن موقع فوتبال قدرتمندتر بود اما امکانات امروزی وجود نداشت
به همین دلیل به چشم نیامدیم.
گلهای شما؟
من جزو هافبکهای گلزن بودم اما آمار گلهایم یادم نیست. دوره ما آمار مد نبود.
پاریسن ژرمن؟
رویای بر باد رفته. آن روزها اصلا لژیونر در فوتبال ایران معنا نداشت که من از تیم پاریسن ژرمن فرانسه پیشنهاد داشتم و در حالی که قرار بود یک هفته بعد برای مذاکره با این تیم به فرانسه بروم در بازی استقلال و پاس مصدوم شدم. یک سال به دلیل این آسیب دیدگی خانهنشین
شدم.
دوران مربیگری؟
در فوتبال زد وبند به قدری زیاد شده است که زیاد به دوران مربیگری امید ندارم!
آینده مربیگری؟
فقط سرمربی. دستیاری دیگر بس است. ترجیح میدهم فقط سرمربی باشم .
حساسیت؟
به نداشتن صداقت خیلی حساسم که متاسفانه در فوتبال امروز زیاد شده است.
کار به غیر از فوتبال؟
هیچی. باور کنید اگر فوتبالیست نبودم هیچ کاره میشدم چون هیچ کاری بلد نیستم.
کم توقعاید؟
بله. خیلی انتظارات بالایی ندارم.
حساسیت؟
به نداشتن صداقت خیلی حساسم که متاسفانه در فوتبال امروز زیاد شده است.
کار به غیر از فوتبال؟
هیچی. باور کنید اگر فوتبالیست نبودم هیچ کاره میشدم چون هیچ کاری بلد نیستم.
کم توقعاید؟
بله. خیلی انتظارات بالایی ندارم.
خانواده آبی
ورزشهای مورد علاقه؟
والیبال میبینم اما تنیس را خیلی دوست دارم و خودم هم بازی میکنم. به شنا هم علاقهمندم.
آبی؟
آبیِ آبیِ آبی.
خانواده؟
خانواده آبی. پدرم هم از طرفداران استقلال است و زمانی که من و برادرم بچه بودیم ما را همراه خود به استادیوم میبرد.
چرا پرسپولیس؟
وقتی مصدوم شده بودم استقلالیها خرج دوا و دکترم را ندادند زیرا نیاز به دو مرحله جراحی داشتم . بار اول پول درمانم را باشگاه کشاورز داد که برای این تیم بازی کردم و دومین بار پرسپولیس پیشقدم شد و با پول پرسپولیس به آلمان رفتم و جراحی کردم. سه سال در پرسپولیس بازی کردم اما همچنان استقلالیام.
دانیال؟
پسرم فوتبالیست مستعد. با وجود اینکه 13 سال و نیم دارد اما درک و شعورش در فوتبال بسیار بالاست. دانیال در تیم نونهالان پیام بازی
میکند.
آینده دانیال؟
یک روز اردشیر لارودی بازی او را دید و به من گفت فوتبالش از تو بهتر میشود.
عاشق باقلاقاتق
دلتنگیها؟
برای روزهای بچگی در محلهمان در تیردوقلو دلم تنگ شده است. دورانی که فوتبال بیشیله پیله بود.
کتابخوانی؟
کتاب میخوانم. کتابهای تاریخی خیلی دوست دارم.
صداقت؟
دوست دارم آدم صادقی باشم و سعی میکنم اما برخی جریانها واقعا کلافهام میکند و انگار برای رسیدن به کارهایی که توانایی اش را دارید باید حتما راه دیگری به غیر از صداقت بروید.
کار در خانه؟
راستش اصلا.
غذا؟
عاشق غذاهای شمالی بخصوص باقلاقاتق .
الگو فوتبال؟
یوهان کرایف.
فیلم و سینما؟
فیلم میبینم اما سینما نمیروم. این روزها هم کارم شده دیدن فیلمهای آموزش فوتبال.
اهل آشتی؟
خیلی. آدم کینهای نیستم.
محمد رضاپور - روزنامه نگار
ضمیمه چمدان روزنامه جام جم